صف زندگی
صف زندگی
مردم برروی سطح زمین،دریک صف راه می روند.
هرکدام از انهاساک درجلو،ویکی دیگردرپشت حمل میکنند.
درساک جلویی،حسن هاومزیت هاقرارداشته ودرساک پشتی،نقص هاوخطاها......
طی این صف طولانی که زندگی نام دارد،چشمان مابه ساک هایی است که جلویمان قراردارند،
هنوزبه همه ان دست نیافته ایم ولی مطمئنیم که یک روز این اتفاق می افتد.
درپشت ماکاستی هاوخطاهاوزن زیادی رابه ماتحمیل می کنند.
ولی ماوانمودمیکنیم که انهارانمیبینیم،چون خیلی مشغول هستیم،مشغول به سرزنش خطاهاوعیب هایی که درساک افرادجلویی ماقراردارند.ماخودمان رابهترازاومیبینیم ودرعین حال،فردی که پشت سرما حرکت میکندنیزبه همین موضوع فکرمیکند...
این جریان به مایاداوری میکند که جایگاه ما درمیان دیگران کاملا نسبی است.ما نه بهترازبقیه هستیم ونه بدترازانان.
مابایدبه اطرافیانمان حق تغییر رابدهیم،بدون این که انهارابه خاطرخطاهاوکمبودهای فعلی شان سرزنش کنیم.
((بزرگترین خطا،داشتن خطاهایی است که تلاشی برای اصلاح انها نکنیم))
نظرات شما عزیزان:
چشم
فردا كور است
نه چراغيست در آن پايان
هر چه از دور نمايانست
شايد آن نقطه نوراني
چشم گرگان بيابانست فروغ فرخزاد
بسيار زيبا گفته اي عزيزم
پـــــروانــه ها هــــم
اشـتـبــاه عـــاشـــــق مـــے شـــونــــد
بـجـای شــــمــع
گــــرد ِ چـــراغــهای
بــــے احســـاس ِِ
خـیـابـــان مـــے میـــرنـــد.